بالاخره تصمیمم رو گرفتم
گر چه از این برزخ افتادم توی یک برزخ بزرگتر
اما این اتفاق باید یه روزی میافتاد
من ناچارم به جدایی
خیلی دوسش دارم و تا زنده ام کنیزیشو میکنم
خیلی آقاست و سالار هر چی رفیقه
شاید تو دلتون بگید حالا که انقدر خوبه چرا دارید از هم جدا میشید؟؟؟
جوابش خیلی پیچیده است، خیلی پیچیده
فقط میتونم بگم من مجبورم این کار رو بکنم
به خداوندی خدا الان چند روزه که روز و شب ندارم
از همین الان دلم براش تنگ شده....من بدون اون خیلی کمم خیلی گمم خیلی ....
میدونید 2 ماه دیگه وارد هشتمین سالگرد دوستیمون میشیم
چه روزهایی رو که با هم ورق نزدیم
از چت "هستیم" شروع کردیم تا اینکه دوتامون چت رو بوسیدیمو گذاشتیم کنار
این 8 ساله فهمیدم عاشقی یعنی چی اما
خیلی عذابش دادم، غصه ی من همیشه روی دوشش سنگینی می کرد
خدایا حلالم کن، آقای خوبم حلالم کن
و دردآور تر از همه اینه که فکر می کنه دل من جای دیگه گیره
ولی به خدا قسم که اینطور نیست، هیچ کس در این دنیا لیاقت نداره پاش رو جای پای اون بگذاره
اونی که لیاقت این عشق رو نداشت و نداره منم، عشق فرهاد به پاش پشیزی نمیارزه
امیدوارم زود منو فراموش کنه و به زندگی عادیش برگرده
عزیز دلم، همه ی امیدم خیلی دوست دارم
خیلی دوست دارم
به خدا خیلی دوست دارم
درباره خودم
لوگوی وبلاگ
منوی اصلی
صفحه نخست
پست الکترونیک
صفحه ی مشخصات
خانگی سازی
ذخیره کردن صفحه
اضافه به علاقه مندیها
فهرست موضوعی یادداشت ها
نوشته های پیشین
لینک دوستان
آمار وبلاگ
بازدید امروز :17
بازدید دیروز :2 مجموع بازدیدها : 90420 خبر نامه
جستجو در وبلاگ
![]() |