نه...سرمایمان از زمستان نبود
بجز ما کسی زیر باران نبود
زمان روی یک سیب آغازشد
ولی سیب آغاز انسان نبود
خداخوردن سیب رامنع کرد
خدا آن زمان ها مسلمان نبود
خدا دید ما دوستدار همیم
که از خلقت خود پشیمان نبود
اگر لذت با تو بودن نداشت
چنین خوردن سیب آسان نبود
خدا راند ما راشبی از بهشت
بهشتی که اندوه درآن نبود
زمین ذره هایی پر از درد داشت
فقط آدم این گوشه مهمان نبود
خیابانی اول خدا آفرید
که جمعیت آن فراوان نبود
بجز ما که درآن قدم می زدیم
کسی عابرآن خیابان نبود
دل آدم آن وقت ها غصه داشت
ولی غصه اش قحطی نان نبود
وحالا به خاطر می آریم ما
زمانی که زنجیر وزندان نبود
زمانی که هنگام مجرم شدن
بجز سیب دردست انسان نبود
درباره خودم
لوگوی وبلاگ
منوی اصلی
صفحه نخست
پست الکترونیک
صفحه ی مشخصات
خانگی سازی
ذخیره کردن صفحه
اضافه به علاقه مندیها
فهرست موضوعی یادداشت ها
نوشته های پیشین
لینک دوستان
آمار وبلاگ
بازدید امروز :12
بازدید دیروز :2 مجموع بازدیدها : 90415 خبر نامه
جستجو در وبلاگ
![]() |