امروز سر درد شدیدی دارم، اوضاع و احوالم چند روزه بهم ریخته و متاسفانه دوباره کم خونیم اوت کرده
اگر خدا بخواد بعضی ها دارند کم کم از دست من راحت میشن ...بگو آمین خیرش رو ببینی
انقدر حالم بد بود امروز که نتونستم تو دانشگاه دووم بیارم
راستی امروز اینجا اومدم تا موضوعی رو برای بعضی ها روشن کنم
همینطور که دوستان میدونند اینجا متعلق به میثم بود که متاسفانه بستش
اما من به خودم اجازه دادم و مجدد باز نگهش داشتم و نوشته هایی که میبینید مال این حقیره( شیرین)
خواستم اگر سوء تفاهمی برای کسی پیش اومده رفع بشه بالاخص پرنیان عزیز که قبلا هم با هم تلفنی صحبت کردیم
پرنیان عزیز( مریم) اگر دوست داشتی می تونی اینجا هم تو خصوصی برای میثم پیام بگذاری
از لحاظ من که ایرادی نداره چون قطعا ایشون این اختیار رو دارند که نظرات خصوصی این وبلاگ رو هم چک کنند حال میل خودتون
ببخشید که امروز نمیتونم خیلی لفظ به قلم حرف بزنم
روز خوش و ایام به کام و همیشه سبز
شیرین shirin
عاقبت صید سفر شد یار من یادش به خیر
نازنینی بود و از ما شد جدا یادش به خیر
با فراقش یاد من تا عهد دیرین پر گرفت
گفتم ای دل سالهای جانفزا یادش به خیر
یار رفت و عمر رفت و جمع ما پاشیده شد
راستی خوش عشرتی بود ای خدا یادش به خیر
می رسد روزی که از من هم نماند غیر یاد
ان زمان بر تربتم گوئی که ها یادش به خیر
دلم هوارتا گرفته
یا شایدم هوا دلم رو گرفته
چون خالیه خالیه این دل بی صاحب مونده
کشیدن نفس عمیق برام سخته....کوتاه کوتاه و تند تند
میدونی چند سال از این رفاقت میگذره؟
حدود 7 سال
چقدر زود گذشت مثل برقی...چه لحظات عزیزی رو در کنارت گذروندم
تو سرما، گرما، زیر بارون، عاشقانه، با ناراحتی، با بغض، شاعرانه
همه جورشو باهات تجربه کردم
و تو چه صبورانه پا به پای من اومدی. دستامو گرم کردی و تو صورتم ها کشیدی
ازت ممنونم رفیق. زندگیت داغ ونفست گرم
اما الان..... چه اتفاقی افتاد بر سر این رفاقت؟ نمیدونم
اتفاقاتی مثل برق و باد از سرم گذشت والان تو این حوالی بوی کوله بارت رو استشمام میکنم
چه ساعات بدی رو دارم میگذرونم
خدا کنه اشتباه کنم
خداکنه
درباره خودم
لوگوی وبلاگ
منوی اصلی
صفحه نخست
پست الکترونیک
صفحه ی مشخصات
خانگی سازی
ذخیره کردن صفحه
اضافه به علاقه مندیها
فهرست موضوعی یادداشت ها
نوشته های پیشین
لینک دوستان
آمار وبلاگ
بازدید امروز :2
بازدید دیروز :2 مجموع بازدیدها : 90020 خبر نامه
جستجو در وبلاگ
|